مُهر بد بختی
حلیمه مهرپور حلیمه مهرپور

من کتا بِ  بسته و پوشیده  و   پنها نی  ام

من اسیر پنجه های وحشی   شیطا نی  ام

 

من کیم؟ افتیده چون اشکی زچشمان یتیم

چون متاع دوره گردان،برده و قربانی ام

 

تکدرخت سبز و بی بر سبزۀ خشکیده یی

داستان سرد و خاموش ،قصۀ نا کا می ام

 

کشتی بشکسته ام ، بی باد بان و لامکا ن

از کی نالم ؟ از فلک یا طا لع ظلما نی ا م

 

در تولد وای گفتند ،   تا شنید ند   دختر م

مُهر بد بختی زدند،  زانروز در پیشانی ام

 

نام من پیچیده شد  ، در بندِ القا ب  سیا ه

ننگِ  بی جا ، سرزنش هاعلت گمنا می ام

 

پر زدم گر دور دانش ، حسرتا بالم شکست

نا سزا  گفتند  تا شد ، با عث بد نا می  ام

 

قد بلند کردم تا  دور   افگنم     زنجیر را

قفل بر زنجیر شد، د ر  جرم نافرما نی  ام

 

دور کن رسم جهالت ،بشکن این تبعیض ها

تا کی از کانون نهضت ،بی سبب میرانی ام

 

در نبود من ،  نبود تو ،   نبود  این  جهان

قفلِ د ربکشا و بگذ ر،زین همه در بانی ام


March 4th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان